حسين بن باقر الأصفهاني
الأمير الفاضل حسين بن باقر بن بو علي المشهدي الأصفهاني نواب امتياز خان، قدم الهند في أيام المكير بن شاهجهان الدهلوي سلطان الهند فولاه على ديوان الخراج بايالة بلنه ولقبه امتياز خان فاستقل بها زماناً ثم ولي على كجرات وسافر إلى بلاده في أيام شاه عالم، وكان معه مال خطير فطمع فيه خدا يار خان أحد مرازبة السند وبعث إليه رجالاً قتلوه غيلة.
وكان شاعراً مجيد الشعر فطناً ذكياً ديناً، سافر إلى الحجاز فحج وزار، وله ديوان شعر فارسي وأبياته في غاية الرقة والمتانة منها تضمين للمصراع المشهور ع: اين همه از بي آنست كه زر ميخواهد.
السلطان: شه كه اين كوكبه واين كر وفر ميخواهد تاج وتيغ وعلم وزين وكمر ميخواهد
لشكر وكشور وإقبال وظفر ميخواهد اين همه از بي آنست كه زر ميخواهد
الوزير:
آن وزيريكه بسي عاقل ودانا باشد كار او باهمه كس رفق ومدارا باشد
مخلص شاه وهوا خواه رعايا باشد اين همه از بي آنست كه زر ميخواهد
الرجل العاقل:
مرد عاقل كه سوي معركه جون تير رود كاه مردي وشجاعت ز بي تير رود
بي محابا همه تن بر دم شمشير رود اين همه از بي آنست كه زر ميخواهد
الصوفي:
صوفي صاف كه در صومعه مسكن دارد در بغل مصحف وزنار بكردن دراد
صلح كل با همه از شيخ وبرهمن دارد اين همه از بي آنست كه زر ميخواهد
التاجر:
تاجر كو بفشارد بجكر دندان را از خسيسي ببرد سينه بمالد نان را
وقت سودا بفروشد كهر ايمان را اين همه از بي آنست كه زر ميخواهد
الفاضل:
فاضل كو همه در فكر فروع است وأصول كاه انديشة معقول كند كه منقول
مردمان را همه خواند بخدا وبرسول اين همه از بي آنست كه زر ميخواهد
الكيمياوي:
كيميا كر كه همين رنج برد در عالم سازد از سيسة دل در نفسي كوزه دم
خويشتن را بكذارد ز تف آتش غم اين همه از بي آنست كه زر ميخواهد
الطبيب
آن طبيبي كه تراكيب ومعاجين سازد بعبارات حكيمان سخن بردازد
هر دم صبح بقاروره نظر اندازد اين همه از بي آنست كه زر ميخواهد
الخطاط:
خوشنويسي كه شب وروز كند مشق جنون كردنش دال وسرش واو وتنش كردد نون
ديده اش صاد ولبش با ودلش باد خون اين همه از بي آنست كه زر ميخواهد
العشيقة:
نازنيني كه بود نادرة حسن وجمال كه كند ناز وتغافل زره غنج ودلال
كه كند خون دل عشاق باميد وصال اين همه از بي آنست كه زر ميخواهد
الشاعر:
شاعري كو همه دم مدح وثنا ميكويد روز وشب نيك وبد شاه كدا ميكويد
كاه اكر مدح كند اه هجا ميكويد اين همه از بي آنست كه زر ميخواهد
خالص:
وهو اسم السيد حسين بن باقر الأصفهاني في الشعر:
خالص اين خفت خواري وغم ودرد ومحن در غريبي كشد وياد نيارد ز وطن هو زمان تازه كند طرح دكر كونه سخن اين همه از بي آنست كه زر ميخواهد قتل ببلاد السند سنة اثنتين وعشرين ومائة وألف، كما في مهر جهانتاب.
الإعلام بمن في تاريخ الهند من الأعلام المسمى بـ (نزهة الخواطر وبهجة المسامع والنواظر)